بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمد لله ربّ العالمین
با سلام بر همه ی شما عزیزان
از وبلاگ مفید تا بهشت ، بشارت ظهور را از زبان آیت الله ناصری بشوید و اگر میلتان کشید آنرا که در حدود یک مگابایت است در هارد دستگاه خویش کپی کنید و به صورت بلوتوث یا به اشکال دیگر به دیگران هم برسانید .
http://tabehesht.parsiblog.com/
امید وارم که بتوانیم قدری خویش را برای این واقعه ی بزرگ و عظیم که در عالم زمین یکبار اتّفاق می افتد لیاقت حضور ؛ درک و فهم عظمتش و توفیق خدمت در رکاب حضرتش را داشته باشیم .
آمین یا ربّ العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
نامش محمد فرزند سیرین بصری است، در تعبیر خواب قدرت فوق العاده ای داشت ، سرچشمه تعبیرش ذوق سالم و فکر نافذ او بود .در تطبیق خواب با حقایق انسان عجیبی بود ، برای تعبیر خواب از لطایف قرآن و روایات استفاده می کرد .نوشته اند مردی از او پرسید : تعبیر اذان گفتن در عالم خواب چیست ؟ گفت : رفتن به حج . دیگری همین مسأله را پرسید ، گفت : دست به دزدی برده ای . آنگاه درباره اختلاف این دو تعبیر با اینکه خواب هر دو یکی بود گفت : چهره اولی را چهره ای نیکو و پسندیده و دینی دیدم ، تعبیر خوابش را از آیه ( وَاَذِّنْ بِالنَّاسِ بِالْحَجِّ ) گرفتم . اما چهره دومی را چهره خوبی ندیدم ، تعبیر خوابش را از آیه ( اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا الْعیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ ) گرفتم .ابن سیرین می گوید : در بازار به شغل بزازی اشتغال داشتم ، زنی زیبا برای خرید به مغازه ام آمد ، در حالی که نمی دانستم به خاطر جوانی و زیباییم عاشق من است ، مقداری پارچه از من خرید و در میان بغچه پیچید ، ناگهان گفت : ای مرد بزاز ! فراموش کرده ام پول همراه خود بیاورم ، این بغچه را به کمک من تا منزل من بیاور و آنجا پولش را دریافت کن ! من به ناچار تا کنار خانه او رفتم ، مرا به دهلیز خانه خواست ، چون قدم در آنجا گذاشتم در را بست و پوشش از جمال خود برگرفت و اظهار کرد : مدتی است شیفته جمال توام و راه رسیدن به وصالت را در این طریق دیدم ، اکنون در این خانه تویی و من ، باید کام مرا برآوری ، ورنه کارت را به رسوایی می کشم .به او گفتم : از خدا بترس ، دامن به زنا آلوده مکن ، زنا از گناهان کبیره و موجب ورود به آتش جهنم است . نصیحتم فایده نکرد ، موعظه ام اثر نبخشید ، از او خواستم از رفتن من به دستشویی مانع نشود ، به خیال اینکه قضای حاجت دارم مرا آزاد گذاشت . به دستشویی رفتم ، برای حفظ ایمان و آخرت و کرامت انسانی ام سراپای خود را به نجاست آلوده کردم ، چون با آن وضع از آن محل بیرون آمدم ، درب منزل را گشود و مرا بیرون کرد ، خود را به آب رساندم ، بدن و لباسم را شستم ، در عوض اینکه به خاطر دینم خود را ساعتی به بوی بد آلودم ، خداوند بویم را همچون بوی عطر قرار داد و دانش تعبیر خواب را به من مرحمت فرمود ! ....................مطلب ارسالی از سایت گل لیلا
یا حق
تو زندگی این مهمه که بدونی خدا چقدر دوست داره
خسته ام
دیگه حرفی ندارم
هوالمحبوب
گاهی در سخترین دلها وسنگی ترین قلبها هم میشه رویش یک زیبایی رو شاهد بود
اگر خدا بخواهد
بنام خالق یکتا
اگر انسانی چیزی را از دست بدهد،نشان می دهد که در ذهن نیمه هشیار او اعتقاد به از دست دادن وجود دارد.به محض اینکه انسان این اعتقاد کاذب را از ذهن نیمه هشیار خود بزداید،آنچه را که از دست داده است یا همسنگ و معادل آن را بدست خواهد آورد.
مثلا زنی مداد نقره اش را در تئاتر گم کرد،هرچه جستجو کرد نتوانست آن را پیدا کند.اما از دست دادن را نفی کرد و به تاکید گفت((در ذهن الهی از دست دادن وجود ندارد.پس من نمی توانم آن مداد را از دست بدهم و همان مداد یا همسنگ آن را به دست خواهم آورد.))
چند هفته ای گذشت تا اینکه روزی دوستی که مداد طلای زیبایی را با زنجیری به گردن آویخته بود،به او رو کرد و پرسید:((این مداد را می خواهی؟آن را از مغازه تیفانی خریده ام و پنجاه دلار برای آن پرداخته ام.))
زن که حیران از کار خدا،حتی فراموش کرده بود که از دوستش تشکر کند،گفت:((خدایا:به راستی که تو خیلی مهربانی.منظورت این است که آن مداد نقره در شأن من نبود؟))
انسان چیزی را از دست می دهد که یا حق الهی
او نباشد،و یا آنقدر که باید و شاید عالی نباشد.
چند جمله تأکیدی:
اینک گذشته ها و هرچه را که فرسوده و کهنه است کنار می گذارم.
باشد که نظم الهی در ذهن و تن و امورم برقرار گردد.
((اینک همه چیز را نو می سازم))
چون با آن یگانه جدایی نا پذیر همراهم،پس با خیر و خوشی جدایی ناپذیر خویش نیز همراهم.
از نیکوکاری خسته نخواهم شد،چون زمانی که کمتر از هر موقع دیگرانتظار دارم،حاصل آن را درو خواهم کرد.
در ذهن الهی فرصت گمشده وجود ندارد.اگر دری بسته شود،دری دیگر می گشاید.
نور نورها بر راهم می تابد تا(( راه گشودن توفیق)) را آشکار کند.
پی نوشت:این مطلبو از کتاب(( چهار اثر از فلورانس اسکاول شین)) نوشتم چند روز پیش این کتابو خریدم خیلی کتاب تأثیرگذاریه اگه نخوندین پیشنهاد میکنم بخونین.
نوشته شده توسط تیچر
به نام خالق زیباییها
عکسهای انقلاب «میشل ستبون» برای اولین بار در موزه هنرهای معاصر بر دیوار رفته است
ست بون عکاس صاحب نام فرانسوی است که در زمان انقلاب و اوایل جنگ، در آژانس عکس سیپا مشغول به کار بوده و مجموعه آثاری از این دوران دارد.
آنچه در این نمایشگاه ارایه میشود، بیست عکس از مجموعهای چهل و دو قطعهای از انقلاب ایران است که بخش عکس واحد تولید صدا و سیما، دو دهه قبل خریداری کرده است.
ست بون پس از پایان فعالیتاش در سیپا، کار خود را با آژانسهای معتبر عکس و روزنامههای بزرگ سراسر دنیا ادامه داده و از سال 1991 به صورت آزاد فعالیت میکند.
این عکسها بسیار توانمند گرفته شده وبسیار مفهومی واحساسی هستند البته کسانی که کار عکاسی میکنند بهتره از نزدیک عکسهارو ببینند چون خیلی متفاوت با اینه که من گذاشتم
راستی قسمت نظرات این بخش فعال شد
هوالمصور
امروز افتتاحیه نخستین جشنواره بینالمللی هنرهای تجسمی فجر در موزه هنرهای معاصر تهران بود
خب من اونجا بودم یک سری عکس هم گرفتم عکسایی که از نقاشیهای هنرمندان گرفتم رو چند تاییش رو قرار دادم تو وبلاگم
موضوع نمایشگاه فجر اگر اشتباه نکنم امید به آینده بود
انشالله دفعه بعد عکسهایی که هنرمندی خارجی از دوره انقلاب در ایران گرفته رو براتون میزارم بسیارعکسهای قشنگی هستند یاحق
ضد جزع و بی تابی صبر وشکیبایی است، وآن عبارت است از ثبات و آرامش نفس در سختیها و بلاها و مصائب، وپایداری ومقاومت در برابر آنها ، به طوری که از گشادگی خاطر وشادی و آرامشی که پیش از آن حوادث داشت بیرون نرود و زبان خود را ازشکایت و اعضاء خود را از حرکات ناهنجار نگاهدارد. واین همان صبر بر مکروه و ناخوشایند است که ضد آن جزع است.
وصبر اقسام دیگر نیز دارد با نامهای خاص که فضائل دیگر شمرده می شود: مانند صبر در جنگها که از انواع شجاعت است و ضد آن جبن و ترسویی است. وصبر در فرو خوردن خشم که حلم نامیده می شود و ضد آن غضب است. و صبردر مشقتها و دشواریها مانند عبادت و ضد آن فسق یعنی خروج از عبادتهای شرعی است. و صبر بر شهوت شکم و دامن و دیگر صفات پست و زشت ، و آن عفت است و قول خدای سبحان به آن اشاره دارد :
((و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی ،فان الجنه هی الماوی)) نازعات40-41 و اما هرکه از ایستادن در پیشگاه پروردگارش ترسید و خویشتن را از هوای نفس باز داشت، بهشت جای اوست.
و ضد آن آز و شره است.
و صبر از زاید بر حاجت در زندگانی و آن زهد است. و ضد آن حرص است.
و صبر در راز پوشی و ضد آن فاش و آشکار کردن است.
و دو صبر اول مانند صبر بر مکروه از فضائل قوه ی غضب است.
و چهارم از نتایج محبت و خشیت(بیم از عظمت و مهابت) است.و بقیه از فضائل قوه ی شهوت است.
و از اینجا معلوم می شود که هرکه صبر را بطور مطلق از فضائل قوه ی شهویه یا غضبیه می شمارد ، مراد وی بعضی از اقسام آن است.
صبر بر شادی و خوشی
هرچه برای بنده در دنیا پدید آید یا با خواهش و هوای نفس او سازگار است یا سازگار نیست بلکه او را ناخوش و ناگوار آید .
در هریک از این دو حال به صبر نیازمند است ، زیرا آنچه موافق خواهش و طبع اوست مانند تندرستی و گشادگی و فراخی اسباب دنیوی، و نیل به جاه و مال و کثرت فرزندان و پیروان ، هرگاه صبر و خویشتنداری نکند، و خود را از فرو رفتن در آن و فریب خوردن به آن نگاه ندارد ، سر کشی و طغیان می کند و در شادی و خوشی از حد می گذرد.
(ان الانسان لیطغی ان رآه استغنی - انسان چون خود را بی نیاز دید طغیان می ورزد)
و یکی از بزرگان گفته است : مومن بر بلا صبر میکند و بر عافیت جز بنده ی صدیق صبر نمی کند.
و یکی از اهل معرفت گفته است: صبر بر عافیت از صبر بر بلا سخت تر و دشوارتر است.
خدای سبحان می فرماید:
((یا ایها الذین آمنو لاتلکهم اموالکم و لا او الادکم عن ذکرالله))منافقون - 9 ای کسانی که ایمان آورده اید مالها و فرزندانتان شما را از یاد خدا مشغول نسازد.
ومعنی صبربر متاع دنیا این است که به آن میل و اطمینان نکند، وبداند که ان به عاریت به او سپرده شده و بزودی پس گرفته خواهد شد. پس در تنعم و تلذذ فرو نرود، و بر کسانی از برادران مومن خود که آن را ندارند ننازد ، و حقوق الهی را در مال خود رعایت نماید و حق خدایی را در بدن خود با کمک به خلق بجا آورد، ودر مقام و منصب خود به مظلومان مدد رساند، و همچنین در دیگر نعمتهایی که خدا به او عطا فرموده است.
و راز اینکه شکیبایی بر متاع دنیا از صبر بر بلا دشوارتر است این است که در این صبر مجبور بر ترک چیزهای لذیذ دنیا نیست بلکه برای بهره مندی از آنها قدرت دست یافتن دارد، بخلاف بلا که او را اختیاری نیست و قدرت دفع آن را ندارد،پس صبر بر آن آسانتر است. و از اینرو می بینی که گرسنه هرگاه بر غذا دسترسی ندارد بر صبر نمودن آسانتر است تا هنگامی که بر آن دست می یابد.
جامع السعادات -جلد سوم -علامه نراقی
در آمد از در ؛خندان ولب گشاده جبین
کنار من بنشست و غبار غم بنشاند
فشرد حافظ محبوب را به سینه ی خویش
دلم به سینه فرو ریخت : تا چه خواهد خواند!
به ناز چشم فرو بست و صفحه ای بگشود
ز فرط شادی ؛ کوبید پای و دست افشاند
مرا فشرد در آغوش و خنده ای زد و گفت:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
هزار بوسه زدم بر ترانه ی استاد
هزار بار بر آن روح پاک رحمت باد