صدای کودکی می آیداز دور
دلش لبخند می خواهد...
صدای انفجارظلم می آید...
دل آن دختر کوچک،
نوازش می کند از دور
عروسک های کوچک را...
دلم از دور می خواهد
که آن کودک،
بگیرد در میان خود
زمین وخاک میهن را...
ولی افسوس،
که مادر می رود با دود...
که میهن می شود نابود...
که مردی نیست..
که انسان نیست.....